من، عیسی مهدیپور، در حوزههای کسبوکارهای آنلاین و بازاریابی و فروش به عنوان مشاور مشغول فعالیت هستم.
هماکنون، در موقعیتی قرار دارم که همیشه آرزویش را داشتم، اما دستیابی به این موقعیت کار سادهای نبود. وقتی به پشت سرم نگاه میکنم، مسیری پرفراز و نشیب را میبینم که عبور از برخی بحرانهای سخت آن، هنوز هم برایم باورناپذیر است.
مسلماً پرداختن به تمام آنچه پشت سر گذاشتهام، مسلتزم نگارش کتابی قطور است. آنچه اینجا با شما به اشتراک خواهم گذاشت، بخش کوچکی از مسیر پرتلاطم زندگی من است. باشد تا خط بطلانی باشد بر این باور که: «تا شرایط مساعد نباشد، نمیتوان به موفقیت رسید.»
مسیر زندگی من
دورترین خاطرهای که از دوران کودکیام بهخاطر دارم، برمیگردد به هفت سالگیام. زمانی که تابستانها بعد از تمام شدن مدرسه، مجبور بودم از خانواده جدا شده و چوپانی کنم. هرچند که این کار برایم سنگین بود، اما از همان زمان، من را به برقراری ارتباط با دیگران سوق داد. تا ۹ سالگی، تابستانهای من به چوپانی گذشت و مهترین دستاوردش برای من گسترش دایرهی ارتباطاتم بود.
من همیشه عاشق دوست پیدا کردن و برقراری رابطه بودم. با افراد بزرگتر از خودم دوست میشدم و ساعتها با آنها به صحبت میپرداختم. همین باعث میشد تا نظرها را به خودم جلب کنم و همیشه مرکز توجه اطرافیانم باشم.
از همان زمان کودکی، به کتاب و کتابخوانی علاقهی بسیار زیادی داشتم، اما امکاناتی در این زمینه برای ما فراهم نبود. اوضاع طوری بود که وقتی پدرم سبزی میخرید، روزنامههای دور سبزی را برمیداشتم و آنها را میخواندم و همیشه از خواندن غرق لذت میشدم. از همان دوران، رویای سخنران شدن را در سر داشتم و خودم را در موقعیتی تصور میکردم که در سالنی عظیم مشغول سخرانی برای جمعیتی پرشمار هستم.
وقتی کمی بزرگتر شدم، دیگر زیر بار چوپانی نرفتم اما تا سنین جوانی، در مشاغل گوناگونی به فعالیت پرداختم. مشاغلی نظیر بزازی، کار در ترهبار، داروخانه، نمایندگی بیمه و…
هر یک از این فعالیتها در عین دشواری و مشکلاتی که به همراه داشت، بر توشهي تجربیاتم افزود. من تمام مسیر زندگی را به تنهایی و با آزمون و خطا پشتسر گذاشتم. روزهای زیادی را با بیپولی مطلق طی کردم و روزهایی با درآمد عالی روزگار بر وفق مرادم بود.
رابطهی عاطفی که با پدر داشتم تاثیر زیادی بر نگرش من در زندگی داشت. این رابطه به حدی عمیق بود که یک بار در زمان حیات ایشان مدتی برای کار به تهران آمدم، اما پدر از دوری من بیمار شد و من مجدد نزد او برگشتم و با تحمل تمام سختیها، در شهر خودمان مشغول کار شدم. پس از فوت پدر، بار دیگر به تهران آمدم و فاز جدیدی از زندگی من آغاز شد.
ورود من به حوزهی فراگیری و آموزش
بخش دوم زندگی من به زمانی برمیگردد که در داروخانهای در حوالی تهران به صورت شراکتی مشغول به کار شدم. در آن دوران بود که در کنار دکتر داروساز آن داروخانه به طور جدی با بخش آموزش آشنا شدم.
همزمان با گذارندن دورههای مختلف کمکهای اولیه و آشنایی با ساز و کار انواع داروها، متوجه شدم که بسیاری از مردم در تهیهی برخی داروهای کمیاب مشکل دارند. از آنجایی که کمک به مردم همواره از دغدغههای اصلی من بود، به این فکر افتادم تا تیمی تشکیل دهم تا داروهای کمیاب را از داروخانههای مختلف تهیه کرده و به دست متقاضیان آنها برسانم. در همان زمان تیمی متشکل از ۱۳ نفر گرد هم آوردم و با ایجاد یک کانال تلگرامی، به خدماترسانی در این زمینه مشغول شدم.
پس از آن با شرکت در دورهی کوچینگ مسیح جوادی، عاشق فراگیری مهارتهای مختلف شدم و بیش از ۵۰۰ میلیون تومان در حوزههای آموزش، فنبیان، دیجیتال مارکتینگ، سخنرانی، روانشناسی، نویسندگی، موفقیت و … سرمایهگذاری کردم.
در این دوران سعی کردم با سرمایهگذاری در این حوزهها، علاقه و استعداد خودم را در زمینهی برقراری ارتباط و فروشندگی، در مسیر درست هدایت کنم و تاثیرگذاری خودم را در این حوزه افزایش دهم.
به جرات میتوانم بگویم که در حال حاضر در اکثر نقاط ایران رفقایی دارم که میتوانم روی آنها حساب کنم و مهارت خودم را در حوزهی کسب و کار و فروش، مدیون این ارتباطات گسترده و سرمایهگذاری بر روی آموزش هستم.
اولین باری که شاهین کلانتری را دیدم، در تور ماسولهای بود که از طریق «دانشو» ترتیب داده شده بود. آقای کلانتری در این تور، سخنرانی جذابی را ارائه کردند.
پس از گذشت حدود دو سال، بار دیگر، اسم شاهین کلانتری را در دورهی کتابنویسی از زبان دکتر شیرمحمدی شنیدم. در آن دوره، ایشان از آقای کلانتری نام بردند و او را به عنوان فردی موفق در حوزهی نویسندگی و تولید محتوا معرفی کردند. پس از این معرفی، کنجکاو شدم و با سایت شخصی و مدرسهی نویسندگی آشنا شدم.
بعد از مدتی، در حالی که به تازگی در طی گرفتاریهای خانوادگی و کاری، تمام سرمایهی اولیهی خودم را از دست داده بودم و ساکن شهر آشتیان بودم، تصمیم گرفتم در دورهی حضوری کپیرایتینگ شاهین کلانتری شرکت کنم تا دوباره رشد کرده و به درآمد برسم. برای شرکت در این دوره، مصاحبهای با ایشان داشتم و از خودم و اهدافم و اولین دیدارمان در ماسوله برایش گفتم.
برایش گفتم که هزینهی شرکت در این کارگاه را قسطی پرداخت خواهم کرد و ایشان با روی باز پذیرا شده و با سخاوتمندی بینظیرشان من را در این دوره مهمان خود کردند.
شرکت در این دوره، برای من بسیار دشوار بود. آن زمان ماشین نداشتم و هر پنجشنبه از ۶ صبح تا ۹ شب برای شرکت در این دوره وقت میگذاشتم. جدیت من در مسیر یادگیری و ایدههایی که در طی دوره برای بهبود کار به استاد کلانتری میدادم، همواره مورد توجه او قرار میگرفت و به رابطهی ما جنبهای صمیمانهتر میداد.
بعد از آن، ایشان من را به دورهی کتابنویسی نیز دعوت کردند. در آن زمان من ماشین داشتم و بسیاری از اوقات در طی مسیر کلاس با ایشان همراه میشدم و در راه با هم بسیار صحبت میکردیم. ایدههای بسیار زیادی در این مدت با هم ساخته و پرداخته کردیم. خیلی از اوقات، نقاط ضعف کار را به او یادآور میشدم و پیشنهاداتی برای رفع آنها به او میدادم. پس از مدتی، آقای کلانتری به من گفتند که مشاور خیلی خوبی در زمینهی کسب و کار هستم.
دعوت به همکاری شدم و تلاش زیادی را در مسیر پیشرفت مدرسه نویسندگی کردم.
فعالیت های من در مدرسه نویسندگی:
مدیر اجرایی مدرسه نویسندگی
به عنوان مربی در دوره «خاطر نویسی»
داوری دوره «نویسنده مدرس»
تحلیل و بررسی بیش از 200 وبلاک شخصی در دروه «وبلاک نویسی»
ساخت تیم نویسندگی
ساخت تیم تبلیغاتی
ساخت تیم فروش و بازاریابی
ساخت تیم ایده پردازی و خلاقیت
مدیریت کلاس های حضوری « نویسندگی حضوری، کوتاه نویسی، نوشتار درمانی»
مدیریت سایت و اینستاگرام مدرسه نویسندگی
جذب نیروهای هنرمند و پرتلاش برای همکاری در مدرسه
مدیریت سایت سرکار خانم دکتر ویدا فلاح
مدیریت و ساخت زیر بناب سایت
تولید محتوا
نوشتن تقویم محتوا
مدیریت بازاریابی و فروش در سایت
آرزوهای من
دغدغهی اصلی من در تمام طول زندگی کمک به آدمها بوده و هست. یادم نمیآید هرگز در زندگی، حتی وقتی در سختترین و بحرانیترین شرایط بودم، اگر کسی دست کمک به سوی من دراز میکرد، دستش را پس زده باشم. از نظر من مهربانی و ایستادن در کنار هم، رمز موفقیت در هر زمینهای است.
یکی از بزرگترین آرزوهای من شکستن کلیشهی آدمهای موفق است. کلیشهای که میگوید حتماً باید برای موفقیت شرایطی همچون مدرک دانشگاهی یا شرایط مناسب اقتصادی فراهم باشد. من همهی اینها را نقض میکنم. دوست دارم به همه بگویم که هیچیک از این مسائل مانعی بر سر راه پیشرفت و موفقیت نیست.
آرزویم این است که به آدمها کمک کنم تا بتوانند بدون نگرانی از موانع، کسب و کار آنلاین خود را راهاندازی کنند
دلم میخواهد نوشتن و حرف زدن را به عنوان دو بازی اصلی فروش به مخاطبانم معرفی کنم و این واقعیت پرده بردارم که تمام آدمهای موفق جهان از قدرت نوشتن و حرف زدن برخوردار بوده و هستند. ارتباط موثر و پایهریزی دوستیهای عمیق و ریشهدار که رکن اصلی فروش است، از همین طریق حاصل میشود.
ایدهی راهاندازی اتوبوس دورهمی نیز به همین دلیل شکل گرفت تا بتوانم آدمهای موفق در حوزهی نوشتن را دور هم جمع کرده و آنها را تشویق به تقویت مهارت سخنوری کنم تا از این طریق به آدمهای بیشتری کمک کنم.
به زودی با طرح جدید استارت خواهیم زد.
در حال حاضر، تیمی فوقالعاده قوی متشکل از توانمندترین افراد را مدیریت میکنم و با همکاری آنها در حوزهی عارضهیابی و توسعهی کسب و کارهای اینترنتی مشغول به فعالیت هستم.
امیدوارم همگی در کنار هم، با پس زدن تمامی موانع و با تمام قدرت، آیندهای زیباتر را برای خود و دنیای پیرامونمان رقم بزنیم.
زندگی جریان دارد….
همیشه به این اعتقاد دارم که وقتی در تاریکی هستید یا سختی های زیادی در زندگی تجربه می کنید مطمن باشید که به زودی مسیر روشنی در سر راه شما قرار خواهد گرفت.
دوست دارم در این قسمت پایانی به یک سوال پر تکراری که بیشتر آدم ها دارند جواب بدم.
چکار کنیم انگیزه کافی برای ادامه مسیر در زندگی و کسب و کار داشته باشیم؟
یا این طور بیان کنیم چرا گاهی وقت ها بی انگیزه می شویم؟
به نظر من آدمها باید عاشق باشند، مطمنا همه ما یک روزی عاشق بودیم، دیدید که وقتی یک لحظه از معشوقه خودمان خبر نداشته باشیم حسابی بی قرار می شویم یا دلمان تنگ می شود.
بدون عشق نمی توان زندگی کرد. ما باید در راه اندازی کسب و کار هم مثل آدم عاشق رفتار کنیم.
اگر روزی برای پیشرفت کسب و کارت عاشقانه تلاش نکردی یعنی شما عاشق نیستی و یک جای کارت مشکل دارد.
این عاشق بودن است که می تواند به شما انگیزه بدهد و در مسیر رشد نیز با انگیزه نگه دارد.
پس تا می توانی عاشق بمان
اکنون جریان ادامه دارد….
شناسنامهی اعضای تیم
عیسی مهدی پور
مدیر سایت
نسیم فرخنده
مدیر محتوا
زهرا مهدی پور
پشتیبان سایت
6 پاسخ
سلام و درود بر شما.
من شما را تحسین میکنم. شما با وجود فراز و نشیبیهایی که در زندگی داشتید خوش درخشیدید.
سلام بر بانوی نصر عزیز
ممنون که اینجا هستید و مسیر رشد شما بی شک حتمی است
سلام
آفرین آقای مهدی پور
آفرین بر استقامت و پشتکارتون
یک خاطره: یک روز توی ایمسینار تو وبینار استاد کلانتری شرکت کردم. استاد تو حین صحبت از دوستی نام برد که مدتی قبل من تو وبینار ایشون هم شرکت کرده بودم. استاد از تلاش ایشون نام برد. من حساس شدم برم وب سایتش رو ببینم. من اون روز نه وبسایت داشتم نه خیلی مینوشتم. یه جوری حسرت نشست تو دلم.
حالا اون بنده خدا همون چند تا مطلب تو سایتش هست.
منم شاید خیلی پیشرفت نکردم
ولی شما معلومه خیلی تلاش کردید
و این آفرین داره
سلام اقای مهدیپور
روی «در باره من»کلیک کردم
بیوگرافی را خواندم فقط بیوگرافی نبود بلکه آموزشی، انگیزشی بود.
منم اولین بار اسمتون را تو کلاس کتابنویسی استاد شیرمحمدی دیدم.
راهتون هموار آقای مدیر و استاد در حوزه مشاوره کسب و کار و اخیراً مقاله نویسی
سلام بر شما دوست عزیز
امیدوارم که بهترین اتفاق ها برای شما رقم بزنند.
ممنونم از پیام زیبای شما و خوشحالم که در کنار ما هستید
سلام
بیوگرافی شما روخوندم وبرام هم جالب بود وهم تامل برانگیز ودراخراینکه یک انگیزه دروجود من جوانه زد (من میتوانم)